نازم به خرابات و اهل نظر آنجا
کز هر دو جهانند به جان بی خبر آنجا
.
با ما و تو اندیشه ی بیم خطری هست
ما و تو اگر رفت نباشد خطر آنجا
.
مردود تو هستی که کنی رد دگران را
کی رد و قبولی برسد در نظر آنجا
.
بی خویشی افراد بود علت خویشی
بی برگی آن هاست همه برگ وبر آنجا
.
از هر چه گمانت رسد آنجاست مبرا
از تیررس وهم بود بر حذر آنجا
.
از فکر تو گردیده هویدا خط ونقشی
وقتی که نباشی نبود آن صور آنجا
۴ نظر:
جه خوش است این گونه بودنی نبودنی که هستش همه نبودن و نیستیش همه هر آینه هر چه بودن است.
زیبا :)
آقا چمبلوسکی شعر از کیه؟
آها!
باشه...
ارسال یک نظر