۱۳۸۶ آبان ۲۶, شنبه

وطن


با اينکه من خجالتی هستم ولی دعوت سروش عالم غيب را - با تاًخير- اجابت می کنم.

وطن برای من هميشه یک مفهوم چند پاره بوده است.

در کودکی وطن جایی بود که چندی قبل مردمانش شاه زورگو و خائن اش را بیرون کرده بودند و بر ستم فائق آمده بودند. جالب اینجا بود که جنگ، در فکر کودکی من، خیلی به وطن مربوط نمی شد و اینطور که به نظر می رسید بیشتر به مقولات خداوندی و الهی مربوط بود.

ولی یک چیزی بود که تبدیل به یک حس همراه من شد و باقی ماند. آن نوروز بود. از اسفند ماه رنگ دنیا دیگرگون بود. باران های فرحبخش گویی شهر را می شستند که آماده ی ورود به جهان نو شود. حتی فضای مدرسه هم لذت بخش می شد. سفر هر ساله ی عید به کرمانشاهان و عبور از کوهستان ها و دشت ها و وقوف به اینکه در بیستون کتیبه ای هست که خبر از باستانی بودن این سرزمین می داد، طاق بستان، افروختن آتش بر بام خانه ها و سلام بر خورشید ، ... ورود به ماهی که در آن روان رفتگان به جهان خاکی بازمی گشتند، رستاخیز زمین و زمان و دیدار پدر بزرگ همه ی این ها در من احساس وصل بودن به جایی را ایجاد می کرد، احساس ریشه داشتن، صاحب وطن بودن.

هر چندی که بيشتر می گذشت چيزهای بيشتری در عمل تجربه می کردم. یا خودم به عينه شاهد بودم یا از طريق اطرافيان وصف اوضاع را می شنيدم. وبلاگستان پر است از شرح سيه روزی و واپسماندگی وطن، از رذائل اخلاقی حاکم شده بر مردمانش، از بی وزنی و بی اعتمادی در ارتباط های انسانیش، از جدی گرفته نشدن ایده های جوانانش و ده ها خلل و مانع دیگر و هزاران سخن در گلو مانده.

نمی خواهم ذکر مصیبت کنم. خلاصه اینکه وطن یک مفهوم دیگری هم پیدا کرد در مایه های زهر مار. فکر هم می کنم بیشتر دوستان عزیزم این مفهوم را تجربه کرده اند و می دانند که چه گسیختگی روحی و انزجاری را منجر می شود. بارز ترین نتیجه ی آن هم همین است که هر کدام از ما دوستان یک جای این دنیا نشسته ایم بدون آنکه انگیزه داشته باشیم به آینده ی وطنمان بیندیشیم.

واقعیت های جاری وطنم را می دانم ولی در ذهن من تصویر وطنم پرشکوه است و من می دانم که این تصویر ها هستند که دنیا را می سازند.

۱۳ نظر:

Rana گفت...

manam mesle to kamo bish fekr mikonam , har shab ke too trafic mimoonam va too delam mardomo kharo gav khatab mikonam , hamzaman be in fekr mikonam ke cheghadr inja ro doost daram va cheghadr hamin adamaye kholo ehsasati ro ke hata be khodeshoonham rahm nemikonan doost daram. manam ta bachegi vatan baram kermanshah bood va hata alan ham ke delam baraye khodam tang misheh hame ehasasate delpaziram ba tasavir kermanshah zendeh misheh va be khosoos babababa.alan ham az vatan vase man tabiaat maana dar hast va adamhayi ke tanha tebghe gharizeshan amal mikonnad va agar khodemoon ham yademoon bere hamoonjoori amal mikonim.

Unknown گفت...

cheghadr jaalebo ajib ke .....kamaabish mesle ham hes mikonim.
vatan...gozashte va kermaanshaah!

تصویرها گفت...

in khahare man ye chizi mishe aakhareshaa ...

ناشناس گفت...

mamnoon ke davato gahbool kardi.
vatan baraaie har kasi chand vajh dare va az hame maskhare tar ine ke vajhi roo miaaad ke be haale omoomit nazdiktare. agar adam dar ghorbat baashe hesse nostalgice agar iran baashe hesse enzejaare. maa irooniaa mahkoomim baraaie har chizi 2 hesse motezado tajrobe konim engaar.
raasty mibinam ieki az nazarha ro delete kardi:D
democracy

تصویرها گفت...

من در داشتن حس های متضاد مشکلی نمی بینم و اینقدر نسبت به وطن احساس دوری نمی کنم که دچار نوستالژی بشم
ولی در اینکه به حال عمومی مربوطه باهات موافقم

کامنت دونیم مشکل داشت درستش کردم واز فرزانه خواستم یه چیزی برای امتحان یه تست کامنت بنویسه اونم نوشت تست!
منم پاکوندکش اینم جهت تنویر افکار عمومی و خصوصی

;-)

ناشناس گفت...

تو صادقانه اتفاقی که برای همه هم نسلهای ما از کودکی تا امروز افتاد را گفتی. اما جمله آخرت. من فکر میکنم باید بتونیم تصویرهامون را واقعی کنیم. برعکس اینکه میگن ما فرزند این خاک و بوم هستیم به نظرم وطن فرزند ماست که باید بزرگش کنیم.

ناشناس گفت...

وَطَن
وَ تَن
!
.
.
اونجا که نوشتی «تو مایه های زهرمار» من کلی خندیدم!
باید می گرییدم؟؟

تصویرها گفت...

man nemidoonam, be ghole in aaghaa soroush e daghigh o tizbin, be haale omoomit bastegi daare ;-)

Unknown گفت...

ره می سپریم همراه امید
اگاه ز رنج و اشنا با درد
یک مرد اگر به خاک می افتد
بر می خیزد به جای او صد مرد
این است که کاروان نمی ماند.

واسه ایران واسه سرزمینم خیلی حرف هست ...
خیلی از ما یادمون می ره باید یه کاری واسه مملکتمون کنیم ،که وظیفه ست ،غصه می خوریم بی هیچ تلاشی ، می گیم میهن مثل من زیاد داره ، چرا من عمرم رو هدر بدم ، یادمون می ره که اره میهن مثل من زیاد داره ولی من مثل میهن فقط یه دونه دارم ...

alaleh گفت...

نه"
نوميد مردم را
معادي مقدر نيست
چاووشي اميدانگيز توست
بي گمان
كه اين قافله را
به وطن مي رساند"!

... دوخط آخرش رو بيش تر دوست داشتم

HAVIJURI گفت...

zadi jaadde khaaki baraadar!

Unknown گفت...

Vatan!... ham kheili dooram azash, va ham kheili nazdik...

man baa in nazare hese dogaane movaafegham:
maa hamoon afraadi hastim ke khodemon o be aab o aatash zadim ke az hamin vatan aziz door beshim baraaye yek aayandii behtar (haalaa yaa baraaye vatan, ya baaraye jah-talibihaaye khodemoon).

az tarafe dige,farhang o tamadone chandin hezaar saalamon, maane shode ke kheili az vaagheyat haaye emroozo bebin (khodam ro migam be kasi bar nakhoreh)

kholaase in ke fekr mikonam nokteh injast maa be donbaale yek gomshodehaay dar zendegimoon hastim: hoviat, mafhoom o ma'naaye zendegi, eshgh,... ke zaaheran oonaa ro nemitoonim dar vatane azizemoon peyda konim.

ناشناس گفت...

اه این کامنت دونی درست شد!
پس ما هم کامنتی عرض می کنیم :


فالاچی جایی گفته که ما نباید به چیزی که انتخاب ما نبوده افتخار کنیم(مثل چهرمون،پدر و مادرمون و وطن!)
وطن مثل پدر و مادر آدم می مونه نه؟
با اینکه انتخابشون نکردی، با اینکه بعضی وقتها بد اخلاق میشن، با اینکهموقع بچگی تو زمستون مجبورت میکنن شلوار پشمی بپوشی و....
همیشه عزیزند. فکر کنم حتی اونهایی که مامان باباشون یه کم خوب نیستندبا اینکه آرزو میکردن پدر و مادر بهتری داشته باشند، هم اونها رو ته دلشون دوست دارن


راستی باریکلا به سروش که یه کاری کرد زبونت باز بشه(سلام سروش خوبی؟ )